شاهنامه فردوسی
«جم» در شاهنامه فردوسی
پس آن دختران جهاندار جم
به نرگس گل سرخ را داده نم
که با دختران جهاندار جم
نشیند زند رای بر بیش و کم
من از جم و ضحاک و از کیقباد
فزونم به بخت و به فر و به داد
ولیکن من از آفریدون و جم
فزونم به مردی و فر و درم
ز جم و فریدون و هوشنگ شاه
فزونی به گنج و به شمشیر و گاه
چو جم و فریدون بیاراست گاه
ز داد و ز بخشش نیاسود شاه
چو گودرز و چون رستم و گستهم
چو برزین گرشاسپ از تخم جم
سپاهی ز تخم فریدون و جم
پر از خون دل از تخمهی زادشم
گشاد آن در گنج پر کرده جم
سپه را بداد او دو ساله درم
ز هوشنگ و جم و فریدون گرد
که از تخم ضحاک شاهی ببرد
کجا شد فریدون و هوشنگ و جم
ز باد آمده باز گردد به دم
که ضحاک را از پی خون جم
ز نامآوران جهان کرد کم
کجا شد فریدون و ضحاک و جم
فراز آمد از باد و شد سوی دم
کجا شد فریدون و ضحاک و جم
مهان عرب خسروان عجم
برو داستانها همی خواندند
ز جم و فریدون سخن راندند
ببخشید دینار گنج و درم
به مزد روان جهاندار جم
چنین یافتم از فریدون و جم
وزان نامداران هر بیش و کم
به هنگام جم چون سخن راندند
ورا گنج گاوان همی خواندند
همان جم و کاوس با کیقباد
جزین نامداران که داریم یاد
ببینید تا جم و کاوس شاه
چه کردند کز دیو جستند راه
نخست اندر آیم ز جم برین
جهاندار طهمورث بافرین
ز جم و فریدون چو ایشان نزاد
زبانم مباد ار بپیچم ز داد
چو بر دست ضحاک جم کشته شد
چه مایه سپهر از برش گشته شد